حکایت پیرمرد آتشپرست با حضرت موسی(ع)
دوازده-سیزده سالم بود که یک شعری را از مرحوم ملااحمد نراقی حفظ کردم و تا حالا هم در ذهنم نگه داشتم، بعد دیدم که مرحوم نراقی این شعری را که گفته، براساس یک روایت است؛ ولی خیلی این روایت را زیبا شکل داده است. خلاصهاش این است: کلیمالله داشت در مصر به طور میرفت، یک پیرمرد 77-78 سالهٔ گبر و آتشپرست، در راه برای رفع خستگی نشسته بود که کلیمالله را دید، گفت: کجا میروی؟ گفت: کوه طور. آتشپرست بود، اما موسی به او نگفت به تو چه! انبیا با مردم خیلی زیبا حرف میزدند.